مسافرت با اتوبوس گرجستان
اگرچه مسافرت با هواپیما به راحتی و سهولت انجام ميشود، اما سفر زمینی و بااتوبوس و اتومبیل شخصی تجربهاي است هیجانانگیز؛ گویا رسیدن به مقصد نیز جزئی از سفر است و هر لحظه آن درگیر شدن با مردم و طبیعتی است که در سفر با هواپیما از آنها حتی نقطهاي نیز گاه بهجا نميماند. آنچه ميخوانید گزارش کوتاه سفری است با اتوبوس گرجستان و از راه زمینی ترکیه است.
پیشتر از طریق وبگردی ميدانستم که در مرز ممکن است کمی معطل شویم و این زمان را برای خودمان دو ساعت در نظر گرفته بودیم، اما پس از رسیدن با ترافیک شدید اتومبیلهاي شخصی و اتوبوسها مواجه شدیم و سه ساعتی را در صف ماندیم.
اولین مقصد ما شهر آگری بود که در آن برای ناهار توقف کردیم. اگر گذرتان به این شهر افتاد به رستوران BAYRAM ALISVERI سری بزنید، ميتوانید در آنجا اسکندرکباب، دونرکباب و آداناکباب را سفارش دهید.
به سمت شهر مرزی سارپ (مرز ترکیه- گرجستان) رهسپار شدیم، آن هم در جادهاي زیبا که از کنار دریای سیاه عبور ميکرد. به واسطه وجود یک بازار مرزی در ترکیه (ISTANBUL BAZAR) در اینجا هم مرز شلوغ بود، حدود سه ساعت طول کشید تا وارد خاک گرجستان شویم.
دوباره نوبت تنظیم ساعت بود (ساعت گرجستان نیم ساعت از ایران عقبتر است) و بعد حرکت به سمت باتومی. باتومی شهر ساحلی و زیبایی است، به ویژه در شب؛ چراکه شهر را با نورهای مختلف تزئین کردهاند.
همچنین تمام نماهای ساختمانهاي اين شهر با هزینه دولت بازسازی شده است. در باتومی در هتلی به نام (SAN”APIRO) در نزدیکی ساحل بار سفر را به زمین گذاشتیم و سراغ غذاهای گرجی نظیر خاچاپوری (khachapuri)، خینکالی (Khinkali)، چاناخی (Chanakhi) رفتیم.
خاچاپوری از آرد، پنیر، روغن و تخممرغ تشکیل شده و لازم نیست با نان و برنج خورده شود. از آنجا که این غذا پروتئین کافی به بدن ميرساند و گرجیها عادت به صرف غذای سنگین در طول روز ندارند، بسیاری از آنها به خوردن یک خاچاپوری برای ناهار قناعت ميکنند. چاناخی از تکههاي بادنجان، گوشت بره، گوجه درسته پخته و فلفل سبز به همراه سبزیجات و سیر تشکیل شده است.
خینکالی نیز خمیرهای پختهشدهاي است که در آن گوشت چرخکرده و فلفل سیاه قرار دادهاند. سالاد سزار هم سالاد معروف آنهاست که پیشنهاد ميکنم خوردن آن را از دست ندهید. در باتومی شما غیر از لذت بردن از سواحل دریا، ميتوانید از بازدید از آبشار زیبایی به نام مخونستی (MAKHUNSETI) و باغ ملی آنجا لذت وافری ببرید. در این باغ انواع درختان و گیاهان سراسر جهان قرار داده شده است. مقصد بعدی ما تفلیس بود.
بااینکه مسیر به گونهاي بود که از دریا فاصله میگرفتیم، اما کماکان جاده سرسبزی و زیبایی خودش را داشت. در مسیر رسیدن به این شهر از شهر گری (GORI) عبور کردیم. این شهر زادگاه استالین بوده و درحالحاضر موزهاي از وسایل زندگی، مجسمه و میز کار او در گری وجود دارد.
حتی برخی از شهروندان عنوان ميکردند که قطاری که با آن رهبر شوروی به ایران آمده نیز در شهر به نمایش گذاشته شده است. پس از رسیدن به تفلیس، اولین کار یافتن هتلی برای اقامت بود که ما پس از پرسوجو هتل VIP VICTORIA را انتخاب کردیم. از آنجا که هزینه هتل را همان ابتدا به صورت نقدی پرداخت کردیم، تخفیف خوبی برای ما قائل شدند.
تفلیس شهری است با معماری جذاب و مجسمههاي فراوان، به گونهاي که در هر گوشه شهر مجسمهها خودنمایی ميکنند، برعکس باتومی مردم در تفلیس لباسهاي رسمیتری ميپوشند و جذابیتهاي آن هم بیش از آنکه طبیعی باشند، تاریخی است.
کلیسای سامبا یکی از این آثار است که علاوه بر مقصد توریستها، برای مردمان گرجی مقدس و قابل احترام است.
از دیگر بناهای تاریخی این شهر « نارین قلعه» است که از بالای آن ميتوان کل شهر تفلیس را مشاهده کرد. این قلعه در دوران شاهعباس صفوی ساخته شده و در آن حمامهاي گوگردی و مسجد جمعه بیش از ديگر بناها خودنمایی ميکند. از منطقه OLD TOWNN هم ميتوانید نمای قدیمی شهر را ببینید، اما تفلیس جذابیتهاي طبیعی نیز دارد که از جمله آنها دریاچه لاکپشتهاست.
این حقیر(نویسنده سایت) سفری زمینی به گرجستان داشتم و تصمیم گرفتم تجربیات خودم را با عنوان “سفرنامه گرجستان” در اختیار دوستانی قرار دهم که قصد مسافرت به گرجستان را دارند.
در خردادماه سال 1395 تصمیم به مسافرت زمینی به گرجستان گرفتم، پس از جستجوی اینترنتی ،متوجه شدم که برای تهیه بلیط اتوبوس باید به ترمینال اتوبوسرانی غرب تهران (میدان آزادی) مراجعه کنم. بوسیله مترو به آنجا رفتم. در ترمینال غرب، تنها شرکت مسافربری “گیتی پیما” به مقصد تفلیس اتوبوس داشت، متصدی مربوطه گفت”روزانه یک اتوبوس راس ساعت 13:30 به مقصد تفلیس حرکت میکند”. بلیط خریدم و مراجعت کردم.
روز 25 خرداد 1395 ساعت 13:30 سوار اتوبوس ویژه VIP تعاونی مذکور شدم و حرکت کردیم. اتوبوس های VIP خیلی راحت تر از اتوبوس های قدیمی هستند، این نوع اتوبوس ها دارای صندلی های بزرگ و پهن و زیرپایی مخصوص برای دراز کردن پا و خوابیدن می باشند. اتوبوس ما از شهرهای قزوین،زنجان و میانه رد شد و حدود ساعت 8 شب به تبریز رسید و از آنجا هم به سمت مرز ترکیه (بازرگان) طی طریق نمودیم،حدود ساعت 2 نیمه شب بود که وارد محوطه گمرک بازرگان شدیم، پس از واریز هزینه دولتی خروج از مرز زمینی و کنترل پاسپورت و اثاثیه توسط ماموران مرزی ایران و ترکیه و سوار شدن مجدد، اتوبوس به راه خود ادامه داد.
اتوبوس پس از ورود به خاک ترکیه از کناره شرقی و شهرهای شرق ترکیه ادامه مسیر داد، جاده های ترکیه همگی سرسبز و زیبا بودند. اتوبوس برای استراحت و غذا و خرید ،در یکی از رستورانهای میان راه یک ساعت توقف داشت. شهرهای میان راه عبارت بودند از : دوغوبایزید، ایگدیر،کارس و چند شهر و روستای دیگر، در آخرین بخش از خاک ترکیه، وارد شهرکوچک اردهان شدیم که مرز بین گرجستان و ترکیه بود، در آنجا هم همه مراحل کنترل پاسپورت و اثاثیه بدقت انجام شد و بعد از آن بالاخره وارد خاک گرجستان شدیم.
قبل از ورود به خاک گرجستان، راننده چندین بار تذکر داد که “داروهای مسکن همراه خود نداشته باشید چون پلیس گرجستان به مواد مخدر و داروهای مسکن مثل استامینوفن و داروهای کدئین دار بسیار حساس است”.
منظره ای که در مناطق مسکونی ترکیه خیلی بچشم می خورد مساجد مسلمانان با یک مناره بلند بود و در گرجستان منظره کلیسای مسیحیان با ناقوس و برج های بلندشان بسیار دیده میشد، گویی با همدیگر رقابت شدیدی داشتند، بخصوص در مرز ترکیه و گرجستان که در یک دره بزرگ قرار داشت، در یکسو روستای ترک تبار با مناره و مسجدش و در سوی دیگر روستای گرجی تبار با کلیسا و ناقوسش. پس از ورود به خاک گرجستان جاده ها زیباتر و سرسبزتربود، همه جاده های گرجستان شبیه جاده چالوس ایران بود. اتوبوس از میان شهرها و روستاهای زیادی رد شد که همگی زیبا و سرسبز بودند، از لب مرز تا رسیدن به شهر تفلیس حدود 6 ساعت طول کشید.
بدلیل معطلی در گمرکات سه کشور ایران و ترکیه و گرجستان، سفر ما درحدود 28 ساعت طول کشید. اما بطور معمول این مسیر 24 ساعت طول می کشد.
از نظر من گرجستان کشوری اورآسیایی است (اروپایی آسیایی) چون بیننده در این کشور می تواند همه مظاهر تمدن آسیایی و اروپایی را یکجا ببیند، از نظر جغرافیدانها ،کوههای قفقاز مرز بین آسیا و اروپا هستند و گرجستان دقیقن بر روی دامنه های غربی (اروپایی) کوههای قفقاز واقع شده است و همین موضوع قرارگرفتن بین آسیا و اروپای واقعی دلیلی بر بوجود آمدن فرهنگی مشترک برای گرجستان شده. برخی از منابع، گرجستان را شاهراه و نقطه تلاقی این فرهنگ ها می دانند، در کتب نوشته شده که ایرانی های گرجی تبار اولین افرادی بودند که مظاهر تمدن را به ایران وارد کردند.(بعنوان مثال:سی سه پل اصفهان ساخت یه ایرانی گرجی تبار است)
من با دیدن گرجستان متوجه شدم که این کشور در شاهراه منطقه اورآسیا واقع شده و مردمش بسیار طالب فرهنگ و تمدن هستند، هرچند وضعیت معیشت و زندگی آنها بدلیل عقب ماندگی دوران کمونیسم، مثل کشورهای اروپای غربی نیست اما اگر اجازه یابند و جنگ و بحرانی در منطقه رخ ندهد آینده گرجستان بسیار خوب و روشن بنظر میرسد.
نمای شهرهای گرجستان هنوز هم نشانگر دوران گذشته کمونیسم است و سکوت 70 ساله این کشور در آن دوران هنوز بچشم می خورد. ساختمانهای چند طبقه بی روح و سیمانی، خودورهای شرقی و زهوار دررفته فیات لادا و گاز و …در گوشه کنار شهر بچشم می خورند.
اما حرکتی که از سال 2008 میلادی و پس از غربی شدن کشور شروع شده با سرعت و شتاب در حرکت است، ساختمانهای شیک مجلل، ماشینهای جورواجور آمریکایی و اروپایی، ماشینهای پلیس فورد و لباس های یونیفورم پلیس که دقیقن از روی پلیس لس آنجلس کپی و تهیه شده اند، رستورانهای مک دونالد و پیتزا هات، هتل های معروف بین المللی و غیره همه نشان از تغییرات بزرگی میدهند که بسرعت درحال اجرا هستند.